شاید بعضی وقتها را فراموش می کنم که محو شده ام در اینجا
شاید از پیدا شدنم نیز می ترسم
می ترسم از توهین ها و تحقیرها
و همین توهین ها بیشتر مرا محو می کنند
ولی شاید پیدا نشوم و شاید گرفتار ان .... هستم و مرا در خود غرق کرده و به من اجازه ی فکر کردن نمی دهد
من مسیر کج کردم،در حالی که فکر می کردم راهم اشتباه است ، ولی غافل از اینکه راه هرکس مناسب خویش است
حال هم چاره ای جز ادامه ندارم، حتی اگر مناسبم نباشد دیگر این بار را تغییر نمی دهم
من انگاه که به دنیا امدم ،سرنوشتم این نوشته شده بود
و کسی این را تعیین کرد که می خواست آنجا نباشم ، اگرچه می دانست که اینجا نیز مناسبم نیست
...
نمی دانم دنیا یت رنگ دارد را نه
نمی دانم دوست داری رنگ داشته باشد یا نه
و خیلی چیزهای دیگر هست که نمی دانم
اما ...
اما تو می دانی.
بگذار توی ت تصمیم گیرنده باشد.
راه را آنگونه برو که او می خواهد.
دنیای رنگی از این تیرگی بیشتر نمی چسبد؟
سلام . ..
قبول ندارم . . .
تو با دست خودت میتونی سرنوشتت و عوض کنی..
این خودتی که سرنوشتت و میسازی
سلام ...
متاسفانه این ما نیستیم که سرنوشت خودمون رو می سازیم
ما هرچقدر هم که محکم و سرسخت باشیم
باز هم کسایی هستند که مانع از این می شن که ما به هدفمون برسیم
اونا خیلی قدرتمندتر از اینن که ما فکرشو بکنیم
اونا فقط دنبال منافع خودشونن
اونا مثل سگ های هار و وحشی ان که ... .