سالها انتظار

سالها انتظار

دل نوشته های پرنده مهاجر
سالها انتظار

سالها انتظار

دل نوشته های پرنده مهاجر

چقدر حس بدیه!

چقدر حس بدیه 

هیچی نمیدونی و ندیدیش وقتی مشتتاقش بودی و هزارجا سر بزنی اما پیداش نکنی

همه جور فکری سرت میزنه، خدایا کجا رفته؟

نکنه رفته...

یا نه ....

نمیدونم واقعا چرا اینقدر نگرانش شدم

با خودم میگم بزار بره به درک ولی باز پشیمون میشم از گفته ام

خدا کنه اونم دلش با من باشه 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد