تنها و غمگینم
گاهی حس دلشکستگی میکنم
حس میکنم طرد شده ام
حس میکنم به من توجه نشده است و تنها مانده ام
بعضی وقتها عادت دارم خودم را سرگرم کنم تا مشکلات از یادم بروند
گاهی وقتها به دنبال دوست شدن با کسی ام که فقط انسان باشد و حرفهایم را به او بزنم
اما او نیز می گوید رابطه ما در حدی نیست که من به تو دلداری بدهم؛
به فکر فرو می روم و می گویم خدایا چرا انسانها اینگونه اند؟
آیا من از کره ای دیگر آماده ام که هیچکس مرا نمی فهمد؟
یا من مشکل دارم که کسی مرا نمی فهمد؟
من به احساس نیاز دارم اما گویا احساسی که من به دنبال آنم برای هیچکس معنی ای ندارد/
یک لیوان آب می نوشم یک لیوان دیگر باز ...
دوایی وجود ندارد
یک نخ سیگار هم فایده ای ندارد
دیگر سیگار هم درد مرا درمان نمیکند و برای همین دیگر سیگار هم نمیکشم
...
گاهی آنچنان تنهایی بر انسان غلبه میکند که فکر میکند هرگز در این کره خاکی کسی نیست او را درک کند و همدردی باشد برای سخنان او
اما همیشه زمان به اینگونه نمیماند اگر به دنبال راه چاره باشد و از خدا کمک بخواهد من مطمئنم که خدا آنقدر مهربان است که بهترین بنده خدا را برایش میفرست تا همراه و همدل او باشد فقط باید به خدا اطمینان داشته باشیم
سلام دوست من
به آنچه که در اینجا نگاشتم اطمینان صددرصد دارم چون خودم تجربه کردم
امیدوارم خیلی زود به آنچه که میخواهی برسی
ممنون
میفهمه به وقتش
امیدوارم
نمیدونم کجایی ولی هر جا هستی ان شالله شاد و تندرست باشی گلم
سلام
ببخشید نبودم قشنگم