سالها انتظار

سالها انتظار

دل نوشته های پرنده مهاجر
سالها انتظار

سالها انتظار

دل نوشته های پرنده مهاجر

چیزی نمی دانم

امشب پنجشنبه 15/8/93 21:18


فصل ها می گذرند گاهی را اینقدر مشغول که حتی وقتی برای خبر گرفتن از دوستان نیست. پاییز بی باران، شبهه هایی در دل، آرامم

نه باورم نمی شود آرام نیستم

ابرهای پاییزی، بادهای بی رنگ پاییزی، خیابان های پر از برگ های زرد

کودکان بی سرپرست و یتیم، مادران نیازمند کمک برای بچه های بیمار سرطانیشان، نداری پول داروی پسر بچه های روستایی

همه و همه هر کسی را به فکر فرو می برند

انگار هنوز هم منتظر فاجعه های بعدی هستیم و خود را برای آنها آماده می کنیم

شاید راست می گویند "سال به سال یاد پارسال"