سالها انتظار

سالها انتظار

دل نوشته های پرنده مهاجر
سالها انتظار

سالها انتظار

دل نوشته های پرنده مهاجر

آرامش

دوست دارم به خواب عمیقی فرو روم و همه چیز را فراموش کنم، دوست دارم به دور از همه ی آدمها باشم و به هیچ چیز فکر نکنم اگرچه اینگونه نیستم .

کاش به مادیات و امکانات دنیوی دل نمی بستم و می توانستم از تعلقات دنیوی به دور باشم.

هر چه بیشتر پیش می روم خودم را در میان مشکلات بیشتری می بینم . کاش زمان متوقف می شد و من همیشه در همین حال می ماندم، حال بی حسی، بی عشق، بی امید

از همه چیز خسته شده ام، دوست ندارم به آدم ها دل بدهم چون آنها سبک سنگین می کنند و تو را با مادیات دیگران می سنجند، و چقدر بد است شعور انسانی را با مادیات بسنجیم ، گاهی از دنیایی که در آن زندگی میکنم متنفر میشوم. 

پارک معلم

الان تو پارک معلمم 

و دارم رادیو گوش میدم کانال خوب و شنیدنی türkü radio

 خیلی به این کانال رادیویی وابسته شدم توصیه میکنم به همه.

امروز و فردا که ماموریتم و تا 5 فروردین ی فرصت تجدید روحیه دارم

در واقع این روزا خوش میگذره و امیدوارم به همه دوستانم هم خوش بگذره

عصر ساعت 1.5 بلیت گرفتم که از شیراز خارج بشم و بسمت سرزمین سبز بیخویه حرکت کنم

جایی که عشق و رویایی منه و همیشه افسوس میخورم که به خاطر شرایط زندگی مجبور به ترک اونجا شدم

میرم تا تعطیلات چند روز عید رو اونجا باشم

امیدوارم به همه دوستان عید خوبی داشته باشن و سال خوبی رو پشت سر گداشته باشن و روزای جدید و خوشی رو شروع کنن در سال نو

عیدتون مبارک


مرا نمی فهمدإ

نمی دانم چرا هیچ اشتیاقی به من ندارد، میل دیدن مرا ندارد، دوست دارم بیشتر او را ببینم اما او انگار دلش جای دیگری است، حسرت ب دل یک احوال پرسی ساده ی او هستم 

مثل اینکه نروددر سنگ میخ آهنین!

نگاهش را از من می دزدد، تنهایم میگذارد، آیا با گذشت زمان رفتار او عوض می شود؟ 

شاید نه شاید آری

حال که می خواهم سالها انتظار را به پایان برسانم شاید آخر قله است ،

شاید هم شروع فراق، شروع دردها، شروع دل مشغله ها، باز هم این وبلاگ را دارم که حرفهای دلم را بنویسم و ب من وفادار مانده است

فکر میکردم با گذشت زمان قلبی را به دست خواهم آورد تا حرف های دلم را به او ، اکنون  آدمش را پیدا کرده ام اما قلب ندارد انگار، دل ندارد ، احساس ندارد 

فضای مجازی بهترین دوست وفادار است که حرفهایم را گوش می کند و سرزنشم نمی کند. 

 ولی کاش فضای مجازی آدم بود، 


چقدر حس بدیه!

چقدر حس بدیه 

هیچی نمیدونی و ندیدیش وقتی مشتتاقش بودی و هزارجا سر بزنی اما پیداش نکنی

همه جور فکری سرت میزنه، خدایا کجا رفته؟

نکنه رفته...

یا نه ....

نمیدونم واقعا چرا اینقدر نگرانش شدم

با خودم میگم بزار بره به درک ولی باز پشیمون میشم از گفته ام

خدا کنه اونم دلش با من باشه