امشب ساعت 19 راننده کامیون تماس گرفت و گفت محصول سفارش داده رسیده با بچه های هم اتاقیم قرار شد بریم و خالی کنیم یکی از هم اتاقی های دیگه ام که دیروز عقد کرده بود هم از راه رسید و با شیرینی از ما پذیرایی کرد
خلاصه بعدش آماده شدیم و رفتیم یک کامیون ده تنی که حامل 5 تن بار بود
حالا ما 5 نفر بودیم
من شدم دکتر فضلی و ارباب(واسه شوخیه بچه ها بهم میگن دکتر) و بقیه شدن کارگرای من
قرار هم گذاشتن که بعذ از خالی کردن بار بریم هات داگ بزنیم که دکتر فضلی باید حساب میکرد
خلاصه راننده ی ما هم تا ما بخوایم بار رو خالی کنیم شروع کرد پشت سر هم سیگار دود کردن
توی سالن دما تقریبا 25 درجه بود من که تو سالن بودم خیس عرق شدم و بقیه هم بسته ها رو میاوردن و من میچیدم روی تخت ها
خلاصه تموم شد و صدوهفتاد هزار تومان ناقابل هم تقدیم کردم به راننده جهتت کرایه
ماشین ما تیبا بود حالا وقت این بود که اینا هرچی خواستن بگیرن و دکتر فضلی (یعنی بنده) حساب کنه
5 نفری سوار بر تیبا رفتیم صنایع (یکی از شهرک های غرب شیراز)
صاحب فست فودی دوست دوستم بود 5 تا هات داگ تنوری با پنیر سفارش دادیم با یه نوشابه مشکی
هات داگ یکی 8500
خلاصه نشستیم یکم هم با صاحب فست فودی تعریف کردیم تا اینکه بعدش آماده شد و شروع ب خوردن
من با دوستام خیلی صمیمیم و بهم خیلی احترام میذاریم
خلاصه حسابی دور همی خوش گذشت جای شما دوستان خالی بود
<<فکر میکنم این ی خاطره ی ماندگار باشه واسم >>