سالها انتظار

دل نوشته های پرنده مهاجر

سالها انتظار

دل نوشته های پرنده مهاجر

ترکم نکن (ne me quitte pa)

این هم یه آهنگ فرانسوی که ترجمه فارسیش هم زیرش گذاشتم


من کلا به آهنگ های فرانسوی خیلی علاقه دارم 


 بیشتر فیلم هایی که نگاه می کنم و موزیک هایی که گوش میدم  فرانسوی هستند که بهش علاقه دارم


دانلود در انتهای پست


Ne me quitte pas


Jacques Brel


1959




Ne me quitte pas


Il faut oublier


Tout peut s'oublier


Qui s'enfuit déjà


Oublier le temps


Des malentendus


Et le temps perdu


A savoir comment


Oublier ces heures


Qui tuaient parfois


A coups de pourquoi


Le cœur du bonheur


Ne me quitte pas


Ne me quitte pas


Ne me quitte pas


Ne me quitte pas




Moi je t'offrirai


Des perles de pluie


Venues de pays


Où il ne pleut pas


Je creuserai la terre


Jusqu'après ma mort


Pour couvrir ton corps


D'or et de lumière


Je ferai un domaine


Où l'amour sera roi


Où l'amour sera loi


Où tu seras reine


Ne me quitte pas


Ne me quitte pas


Ne me quitte pas


Ne me quitte pas




Ne me quitte pas


Je t'inventerai


Des mots insensés


Que tu comprendras


Je te parlerai


De ces amants-là


Qui ont vu deux fois


Leurs cœurs s'embraser


Je te raconterai


L'histoire de ce roi


Mort de n'avoir pas


Pu te rencontrer


Ne me quitte pas


Ne me quitte pas


Ne me quitte pas


Ne me quitte pas




On a vu souvent


Rejaillir le feu


D'un ancien volcan


Qu'on croyait trop vieux


Il est paraît-il


Des terres brûlées


Donnant plus de blé


Qu'un meilleur avril


Et quand vient le soir


Pour qu'un ciel flamboie


Le rouge et le noir


Ne s'épousent-ils pas


Ne me quitte pas


Ne me quitte pas


Ne me quitte pas


Ne me quitte pas




Ne me quitte pas


Je ne vais plus pleurer


Je ne vais plus parler


Je me cacherai là


A te regarder


Danser et sourire


Et à t'écouter


Chanter et puis rire


Laisse-moi devenir


L'ombre de ton ombre


L'ombre de ta main


L'ombre de ton chien


Ne me quitte pas


Ne me quitte pas


Ne me quitte pas


Ne me quitte pas


ژاک برل


رها-ام مکن!




رهایم مکن!


باید فراموش‌کرد


همه‌ی آن‌چه فراموش‌شدنی ست


و همه‌ی آن‌چه تاکنون از دست‌مان گریخته است


باید فراموش‌کرد زمانِ کج‌فهمی‌ها را


و زمانِ از دست رفته را


یعنی که باید


فراموش کرد این ساعت‌ها را


که گاه زخم می‌زنند


با ضربه‌های چرا


به قلب سعادت ما




رهایم مکن!


رهایم مکن!


رهایم مکن!


رهایم مکن!




من، به تو هدیه می‌کنم


مرواریدهایِ‌ باران را


کز سرزمینی آمده است


که در آن باران نمی‌بارد


من می‌کاوم زمین را


لحظاتی پس از مرگ‌ام


تا بپوشانم اندامت را


با قطعه‌هایی از طلا و نور


من سرزمینی را می‌سازم


که در آن عشق فرمانرواست


که در آن عشق حکمرواست


که در آن تو ملکه‌اش باشی


رهایم مکن!


رهایم مکن!


رهایم مکن!


رهایم مکن!




رهایم مکن!


من، برایت واژگانی سودایی


می‌آفرینم


تا تنها تو آنها را درک کنی


من، با تو سخن می‌گویم


با واژگانی دلداده


که دوبار افروختگی قلب‌هایشان


را دیده‌اند


من، برایت بازمی‌گویم


داستانِ آن شاهی را


کز ندیدن‌ات


جان سپرد.


رهایم مکن!


رهایم مکن!


رهایم مکن!


رهایم مکن!




بارها دیده‌ایم


فورانِ‌ آتش را


از آتشفشانی پیر


و ما نیز انگاشتیم که پیر شده‌ایم.


و باز آشکار شد


زمین‌های سوخته


که گندم بسیار می‌دادند


چون ماهی پربار


و هنگامی که شب درمی‌رسد


سرخی و سیاهی


با یکدیگر نمی‌مانند


چرا که آسمان می‌درخشد


رهایم مکن!


رهایم مکن!


رهایم مکن!


رهایم مکن!




رهایم مکن!


دیگر نمی‌گریم


دیگر نمی‌گویم


تنها پنهان می‌شوم


تا تو را ببینم


که می رقصی و می خندی


تا به تو گوش فرادهم


که می خوانی و می خندی


بگذار تا


سایه‌ی سایه‌ات شوم


تا سایه‌ی دستت شوم


یا نه حتی بگذار تا سایه‌ی سگت شوم


اما، اما رهایم مکن!


رهایم مکن!


رهایم مکن!


رهایم مکن!




آماده ام ...

به سنگ می گویم، به زمان می گویم
مرا رها کنید ، بگذارید آزاد باشم
به قلم دستم می گویم بنویس آزادی
ولی حتی دیگر قلم هم به من می گوید "تو لیاقت به دست گرفتنم را نداری"
ای امید و رویاهای من ، و ای خورشید فروزان دلم بسوزان آن چه را که باید
و ای دریای خروشان  و ای چشمه ی جوشان دلم، بجوشید
من نیازمندم ، نیازمند آرامشی که جز با شما به دست نمی آید 
بر می خیزم و کوله بارم را به دوش می کشم 
آمده ام ،آماده ی رفتن ، آماده ی ایستادن 
آماده ی مقاومت
بار دیگر بر می خیزم
به امید فردایی دیگ

دیروز ،خبر از بهار

امروز بوی بهار آید همی   

امروز بوی یار آید همی

مدتی است در خزان بوده ام 

امروز بوی گلستان آید همی

شب تا به سحر بیدار بودم در زمستان 

امروز بوی بهار آید همی

کو گلستان ، کو بهار 

بوی خواب زمستانی می آید در بهار

کو پدرش، درد سرش

امروز بوی مادر می آید همی

خبر از گلستان و بهار دادند دیروز

خبر از عشق یار دادند دیروز

چه عجب روزگاری و رسم و وفایی

خبر از عشق بهار دادند دیروز





پی نوشت: به خاطر درگیری ها و مسایل کاری مدتی رو نبودم

چون تو تعطیلی ها اکثرا کار می کنم

عذر خواهی می کنم از دوستان به خاطر اینکه مدتی بهشون سر نزدم



.

روز ملی شدن نفت (روز دکتر مصدق مبار باد)

مدتی است یادها گم شده اند و چهره های نامدار بی نام

گناه افراد وفادار به کشور و سرزمین نمی دانم چه بوده است؟!

افراد زیادی به این سرزمین خدمت کرده اند که یکی از آنهایی که نامشان همیشه باقی خواهد ماند زنده یاد شادروان دکتر محمد مصدق است

وقتی نام این فرد را بر زبان می آورم گویا دوباره از وجود می جوشم



خشی از بیانات دکتر مصدق در دادگاه لاهه به شرح زیر است :



(( آقای رئیس , آقایان قضات , بشریت مدتی است به فکر افتاده به جای توسل به زور و فشار اختلافات خود را از طریق حق و عدالت حل و فصل کند , . . . , رشد عقلی و فکری بشر حکم میکند که اختلافات خود را منحصرا به وسایل مسالمت آمیز تصفیه نماید . . . در جایی که دول بزرگی چون کشور های متحده آمریکا و فرانسه , احتیاط را به پایه ای برسانند که تعیین حدود صلاحیت ملی را موکول به تشخیص خود کرده باشند , بر ملت ایران چه بحثی خواهد بود اگر صلاحیت دیوان را در حدود منشور ملل متفق و اعلامیه ی خود محدود نموده , اجازه ندهد به هیچ عنوان به آن حدود تخطی شود . نباید از آقایان این حقیقت را پنهان کنم که در نزد ما ایرانیان , تشویش جلوگیری از هرگونه عملی که در حکم مداخله در صلاحیت ملی باشد شدید تر از سایر ملل است و علت هم این است که ما ملل شرق سالیان دراز مزه ی تلخ موسسات اختصاصی و استثنایی را که صرفا به منظور تامین بیگانگان بوجود آمده بود چشیده و به چشم خود دیده ایم که کشور ما میدان رقابت سیاست های استعماری بوده و ضمنا پی برده ایم که متاسفانه علی رغم آنهمه امید و آرزو , جامعه ملل و سازمان ملل متحد نتوانسته اند به این وضع اسفناک که شرکت سابق نفت ایران و انگلیس در پنجاه سال اخیر مظهر برجسته آن بود خاتمه دهند . ملت ایران که از این وضع به ستوه آمده بود در یک جنبش مردانه , با ملی ساختن صنایع نفت و قبول اصل پرداخت غرامت یکباره به سلطه بیگانگان خاتمه داد . در آن موقع دولت انگلیس به یک سلسله عملیات تهدید و ارعاب متوسل شد . چتر بازان خود را به مجاورت سرحدات ایران و ناوهای جنگی را به نزدیکی آبهای ساحلی ما فرستاد . سپس دست به کار محاصره اقتصادی شد و خواست این منظور را با فشار اقتصادی و توقیف ارزهایی که در انگلستان داشتیم عملی سازد .در داخل ایران به کمک عمال و ایادی خود دسایسی علیه دولت و نهضت ملی بر پا نمود و در امور مالی و اقتصادی و صنعتی ما کار شکنی را تشویق کرد . در خارج تبلیغاتی به راه انداخت تا در کشورهای دیگر و محافل بین المللی موجبات بدنامی مارا فراهم سازد . در پایان چون از این فعالیتهای شوم نتیجه ای بدست نیاورد , قیافه ای مظلومانه به خود گرفت و به دستگاههای ملل متحد از قبیل دیوان بین المللی دادگستری و شورای امنیت شکایت نمود . شاید عدول دولت انگلستان از رویه ی سابق و توسل به موسسات بین المللی به صورت ظاهر پیشرفتی به نظر آید , ولی با سوابق ناگواری که از سیاست انگلیس در ایران وجود داشت , تاثیر این تغییر رویه در اذهان ملت ایران چنین شد که منظور انگلستان از عمل مزبور آنست که با حیله توسل به مراکز قضایی و مسالمت آمیز دوباره همان رقیت سیاسی و اقتصادی را که به آن خاتمه داده بودیم ( ملت ایران ) , بر ما تحمیل کند و حال آنکه ملت ایران به احیای وضع سابق دیگر هرگز تن نمیدهد . . . . تاریخچه ی روابط ایران و انگلیس طولانی تر از آن است که بخواهم در اینجا آنرا به تفضیل بیان کنم . همین قدر باید بگویم که در قرن نوزدهم ایران میدان رقابت روس و انگلیس بود . چندی بعد دوحریف باهم کنار آمدند و در ۱۹۰۷ کشور مارا به دو منطقه ی نفوذ تقسیم کردند . پس از اینکه روسیه تزاری دچار انقلاب داخلی شد , انگلستان که از میدان جنگ فاتح بیرون آمده و در خاور میانه بی رقیب بود از فرصت استفاده کرد و خواست با عقد قرارداد ۱۹۱۹ که عنان امور کشوری و لشکری را منحصرا به دست افسران و کارشناسان انگلیسی می سپرد , ایران را منحصرا در تحت اختیار و تسلط سیاسی و اقتصادی خود قرار دهد . بالاخره چون این قرارداد هم با مقاومت شدید آزادی خاهان و وطن پرستان مواجه گردید , دیپلماسی انگلیس برای اینکه نیات خود را به صورت دیگری عملی سازد , رژیم دیکتاتوری را که بیست سال از آن حمایت نمود بر سر کار آورد . منظور اقتصادی سیاست انگلیس از تمهید این وسایل این بود که بالانحصار نفت کشور مارا تصاحب نماید . به این ترتیب آنچه که میبایست موجب ثروت ملی ما بشود منشا بلیّات گوناگون و مصائب طاقت فرسای ما گردید . این سلطه به وسیله ی کمپانی صاحب امتیاز عملی میگردید . یعنی علاوه بر اینکه نفت مارا به سوی انگلستان میکشاند , به زیان ایران فواید مالی بسیار عاید انگلستان میساخت .



میزان این استفاده ها را نمیتوان به طور تحقیق معلوم ساخت , چه ایران هیچ وقت نتوانست به اقلامی که در ترازنامه شرکت منظور شده بود , بررسی کند و نه از میزان و قیمت نفتی که به ثمن بخس و یا حتا به رایگان به انگلیس فروخته میشد اطلاع حاصل نماید و همچنین منافعی را که از راه انحصار حمل و نقل دریایی و معاف ساختن کالاهای وارده به ایران از پرداخت حقوق گمرکی به انگلیس رسیده بود , نمی توانست تشخیص دهد . چنانچه ارقام ترازنامه ی شرکت را حجت بدانیم , باز ملاحظه میکنیم که مثلا در طی سال ۱۹۴۸ از ۶۱ میلیون لیره عواید خالص شرکت , دولت ایران فقط ۹ میلیون لیره دریافت کرده , درصورتیکه تنها از بابت مالیات بر درآمد ۲۸ میلیون لیره عاید خزانه ی انگلستان شده است . علاوه بر خسارات مزبور کارگران و مستخدمین ایرانی همیشه در مقابل کارمندان خارجی در وضع نا مساعدی بودند . دهها هزار کارگر ایرانی را در مساکنی که بیشتر به آغل حیوانات شبیه بود جا میدادند و ایرانیان را همواره از ترس آنکه مبادا روزی برای اداره ی آن دستگاه آماده شوند از کلیه کارهای فنی برکنار نگاه میداشتند . از طرف دیگر شرکت به بهانه حفظ امنیت پلیس مخفی به وجود آورده بود که به کمک (( اینتلجنتس سرویس )) در کلیه نقاط کشور نفوذ کند . ضمنا عملیات خود را در تمام شئون اجتماعی توسعه میداد . مطبوعات و افکار عمومی را تحت تاثیر قرار داده و عمال انگلیسی را به دخالت در امور داخلی ایران تشویق میکرد . به این ترتیب بدون اینکه از جانب مجلسی که نمایندگان آن بر اثر اعمال نفوذ سیاسی بریتانیا و دسایس خود شرکت انتخاب شده و دولتی که افراد آنرا نیز خودشان تعیین کرده بودند مقاومتی ببیند , شرکت نفت ایران و انگلیس که در حقیقت دولتی در داخل دولت تشکیل داده بود , مقدرات مملکت را در دست داشت و مدت سی سال کشور مارا در مقابل وطن پرستان که محکوم به سکوت بودند , گرفتار رقیت و فساد نموده و هیچ اعتنایی به آمال ملت ایران که شیفته ی آزادی است نداشتند . در ۱۹۵۱ با ملی ساختن صنایع نفت یکباره به این وضع اسفناک خاتمه داده شد . . . امروز میخواهند آن عمل را به قضاوت و بررسی شما واگذار کنند , به چه حق ؟ اصل ملی کردن از حقوق مسلم هر ملتی است که تا کنون بسیاری از ملل شرق و غرب از آن استفاده نموده اند . . . برای من جای تردید نیست که مقصود از مراجعه به شورای امنیت و دیوان بین المللی , آن است که باز از ما تعهدات مشابه تحصیل کنند و حال آنکه یادگار های تلخ و اجحاف امتیاز ۱۹۳۳ هنوز از خاطره ها محو نشده و اگر بنا بود اداره ی صنایع ملی شده را دوباره تسلیم بیگانگان کنیم , اساسا چه حاجتی به ملی کردن صنعت نفت داشتیم ؟ . . . برای من درک این نکته دشوار است که چرا موضوع ادعای اشخاص راجع به خسارات ناشی از ملی شدن صنایع در مورد کشور ایران اینهمه محل گفتگو قرار گرفته و حال آنکه در بسیاری از کشورهای دیگر از جمله انگلستان که صنایع خود را ملی ساخته اند , چنین اشکالی پیش نیامده است . ما اینطور منصفانه عمل کرده ایم , مع ذلک با کمال تاسف ملاحظه میکنیم که تراست های بین المللی مارا مورد حمله و بایکوت قرار داده و از این راه خسارات بزرگی به کشور ما وارد میاورند . . . ((تصمیم ملی شدن صنعت نفت , نتیجه ی اراده ی سیاسی یک ملت مستقل و آزاد است )) . تمنا دارم به این نکته توجه بفرمایید که درخواست ما از شما این است که به اتکای مقررات منشور ملل متحد ,(( از دخالت در موضوع خودداری فرمایید )). . . عرایض خود را به همین جا خاتمه میدهم و اگر نتوانستم حقانیت و مظلومیت ملت ایران راکاملا به معرض افکار عمومی دنیا بگذارم , امیدوارم که لااقل حقانیت ما به دیوان ثابت شده باشد . ))



بخشی از سخنان زنده یاد داریوش فروهر در مراسم ۱۴اسفند ۱٣٥۷ 

{{مصدق صخره‌ی غول‌ پیکری بود که تکیه بر خاک میهن داشت و زیرساخت استواری بود برای هر جنبشی که پس از او پدید آمد. 

مصدق یک خاطره‌ٌ بی ‌مرز است برای ملتی که همیشه بخش بزرگی از نیروی درهم کوبنده‌ و سازنده‌ٌ خویش را از خاطره‌های عاطفی و تاریخی کسب می‌کند. 

مصدق چنان بر پیکر استعمار کوبید که آن را از چند سو شکست. پس از او، استعمار هرگز نتوانست براستخوان‌های بند خوردهٌ خویش تکیه کند و نتوانست فخرمندانه نعره برآورد که بر همه ‌چیز چیره است و چیره خواهد ماند. 

یکی می‌بایست بیاید و بر حصارهای قلعهٌ جادویی استعمار بکوبد و شکافی در آن پدید آورد، مصدق همان کس بود که چنین کرد.

مصدق را سال‌ها زمان باید تا آنگونه که بود بشناسیم و دریابیم ما هنوز مصدق را از پس پرده می‌بینیم و این چه اندوه بزرگی است برای ما. 

او یک تجربه‌ٌ نو، یک حرکت نو و یک قربانی نو در پیشگاه تاریخ بود. }}



برای جستجوی اطلاعات بیشتر می توانید به http://www.bahaneh.net مراجعه کنید.

اطلاعات بالا نیز از http://www.bahaneh.net گرفته شده است.