سالها انتظار

سالها انتظار

دل نوشته های پرنده مهاجر
سالها انتظار

سالها انتظار

دل نوشته های پرنده مهاجر

دیروز ،خبر از بهار

امروز بوی بهار آید همی   

امروز بوی یار آید همی

مدتی است در خزان بوده ام 

امروز بوی گلستان آید همی

شب تا به سحر بیدار بودم در زمستان 

امروز بوی بهار آید همی

کو گلستان ، کو بهار 

بوی خواب زمستانی می آید در بهار

کو پدرش، درد سرش

امروز بوی مادر می آید همی

خبر از گلستان و بهار دادند دیروز

خبر از عشق یار دادند دیروز

چه عجب روزگاری و رسم و وفایی

خبر از عشق بهار دادند دیروز





پی نوشت: به خاطر درگیری ها و مسایل کاری مدتی رو نبودم

چون تو تعطیلی ها اکثرا کار می کنم

عذر خواهی می کنم از دوستان به خاطر اینکه مدتی بهشون سر نزدم



.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد