سالها انتظار

سالها انتظار

دل نوشته های پرنده مهاجر
سالها انتظار

سالها انتظار

دل نوشته های پرنده مهاجر

داغونم

امشب هم یکی از شبهاییه که داغونم، نای زندگی ندارم، دوست ندارم از پا دربیام، دوست ندارم ناامید بشم، ولی ی موضوعی داره منو میشکنه، خوردم میکنه، شاید ی روزی دست به اسلحه ببرم تا هر کسی مزاحم آرامشم شده رو بکشم ، ولی میدونم شاید اصلا رحم نکنم زندگی اونا رو‌ نابود کنم، در واقع باید از رو زمین پاک کرد آدم های مزاحم رو مثل علف های هرز زمینها، سعیمو میکنم که قدرتمند بشم و انتقاممو بگیرم