سالها انتظار

سالها انتظار

دل نوشته های پرنده مهاجر
سالها انتظار

سالها انتظار

دل نوشته های پرنده مهاجر

سرزمین غربت

آن شب،آن شب...

در آن هوای ابری،بی نور ستارگان نمی دانستم ،هیچ نمی دانستم جز سرنوشت شوم
بی نور ستارگان راه را گم کرده بودم، درها پشت سر هم به روی من بسته می شدند،

آسمان هر لحظه تیره تر می گشت،خورشید دلم در حال غروب بود...

در آن تاریکی به دنبال نور می گشتم،نوری خیالی
فکر می کردم نوری هست ولی بعد فهمیدم که من خورشید پرستم و نور فقط توهم است
دل من،دنیای من

چقدر بد که روشنایی توهم است

چقدر بد که من خورشید پرستم و به روشنایی خورشید معتقدم 
زیر سایه در تاریکی شب فقط دویدم 

دویدم و دویدم
ولی دیگر دیر شده بود
او رفته و من تنهای تنها
من زادگاهم غربت بود، تنها به دنیا آمده بودم
و در آن تنهایی فقط و فقط غم دیدم

چرا تنها یاور من غم؟

چر شادی نه؟

چرا ....

سرزمین غربت،سرزمین جدایی ها

بی پناه گاه

بی عشق

بی یار و بی یاور

...

باز از خود می پرسم چرا؟

نظرات 8 + ارسال نظر
فاطمه 1391/09/14 ساعت 23:14 http://deleman91.blogsky.com

نوشته ات نشان از غم سنگینی دارد که بر قلبت سنگینی میکند
دوست گلم ، گاهی خورشیدی غروب میکند و از جای که

انتظار نداریم با شکلی جدیدتر طلوع خواهد کرد

هیچوقت ناامید نباش، من مطمئنم روزهایی پر از نور در راه

است . گاهی خیر در آن نیست که ما میخواهیم

ناراحت نباش .

برایش سنگ تمام گذاشتم افسوس که نمیدانستم با همان سنگها نابودم میکند

شاپرک 1391/09/15 ساعت 12:01

چه غم انگیز:(

:(

Maryam 1391/09/16 ساعت 14:10 http://Khiale-pooch.blogsky.com

غصه نخور عزیزم...انشاألله تموم میشه این غم و غصه هاى بى شمار و لعنتى...

شاپرک 1391/09/18 ساعت 19:58


بیخیال غم و غصه
میگذره
چه از رو ما
چه از کنارمون
غمت نباشه رفیق

چی بگم ...

شاپرک 1391/09/21 ساعت 08:17

هر چه میخواهد دل تنگت بگو...

... .

شاپرک 1391/09/22 ساعت 09:09

اوه اوه..بسه این .... ها پر حرفترین حرفاییه که بین آدما رد میشه

چی بگم...

dar 6ahre a6eghan gom6odye joz tanhaye
entezarat ra nemeke6ad
rozaye khobet torahan rafigh
Montazer ba6

ممنون رفیق...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد