سالها انتظار

سالها انتظار

دل نوشته های پرنده مهاجر
سالها انتظار

سالها انتظار

دل نوشته های پرنده مهاجر

دویدن...

هی دویدم و دویدم ...

تا اینکه بالاخره بر گشتم جای اولم

البته بگم خیلی چیزا رو یاد گرفتم

نمی دونم چرا اینقدر خورد و خستم

الان هم که دارم اینو می نویسم سرم خیلی درد میکنه 

اخه از صبح تا حالا رو تو ارم بودم 

... .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد