سالها انتظار

سالها انتظار

دل نوشته های پرنده مهاجر
سالها انتظار

سالها انتظار

دل نوشته های پرنده مهاجر

بدون عنوان

همون بهتر که پشت علف های هرز قایم بشیم و وقتی دلمون گرفت گوشه ای از زندان کوچک پاییزی بشینیم و منتظر....

کبوترهایی که تا دیروز تو اسمون پرواز می کردن امروز اونقدر تا افق ها رفتن که از هر نظر نگاه کنی محو شدن.

یاری که تا دیروز چشماش رو با سرمه سیاه می کرد امروز حتی یادش رفته که سرمه چیه؟

ذهنی که تا دیروز دنبال بلند پروازی ها بود,امروز بویی از عطرهای محبوس در هوا رو هم به زور

میشنوه.

میگن ملا برای اینکه گم نشه وقتی می رفته توی شهر ,یه زنگ اویزون می کرده گردنش !!

اما زنگی که به صدا در می اد...

قلمی که هر روز هزاران کلمه به زبون می اره...

نگاه هایی که معصومانه رو زمین راه میرن...

شترهایی که ...


نظرات 2 + ارسال نظر
زریر 1390/11/21 ساعت 09:53 http://saansiz.ir

کجایی پسر؟!!

زریر 1390/11/21 ساعت 09:56 http://saansiz.ir

خوب اونه که دلت میگه،نه من بگم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد