سالها انتظار

سالها انتظار

دل نوشته های پرنده مهاجر
سالها انتظار

سالها انتظار

دل نوشته های پرنده مهاجر

اینجا دیگر جای من نیست

اینجا دیگر جای من نیست 

من دیگر خسته ام 

هنوز هم حس چند ساعت پیش را دارم

چقدر تلاطم 

چقدر دویدن 

اخر چه شود 

چقدر خسته ام 

خسته از دویدن ها ,خسته از تکرارها 

شاید هنوز هم دیرنیست

...  ندانستم همی کز کشیدن تنگ تر گردد کمند

می روم تا دیگر نباشم تا دیگر دوستی نداشته باشم 

تا بی همه چیز باشم 

ولی نمی دانم چرا هر چه بیشتر میخواخم دور شوم بیشتر ... .

اینجا دیگر من نیستم تا نباشم 

نیستم تا جور دیگر باشم 

شاید نبودن نیز هنر باشد 

دیگر اصلا سعی نمی کنم تا باشم

اینجا دیگر جای من نیست ,خوب می دانم ,اری همینطور است

کاش زودتر می دانستم 

ولی ,شاید ,اما ,من ... .