سالها انتظار

سالها انتظار

دل نوشته های پرنده مهاجر
سالها انتظار

سالها انتظار

دل نوشته های پرنده مهاجر

پسرک

دهنه ی صبح بود, چشم چشم را نمی دید ,ستارگان نور افشانی می کردند ,

سگ ها هاپ هاپ می کردند گرگ ها هوهو می کردند,  

خروس ها بانگ می زدند, اسب ها شیهه می کشیدند 

سکوت همه جا را فرا گرفته بود ,سیاهی شب موج می زد , 

ایل در دشت چادر پهن کرده بود ,از سردی هوا ابها یخ زده بودند, 

باد هوهو می کرد, گویا اتفاقی در حال افتادن بود  

در هوای سرد دشت ناگهان صدایی امد ,صدا اشنا بود, 

 ناهید و پسرکش بیدار شدند,همهمه ای به راه افتاد, 

فکر کردند کسی برای دزدی امده, ولی هر چه گشتند دزدی نبود, 

فکر کردند صدای گرگ است, ولی گرگی انجا نبود, 

فکر کردند صدای اسب است, ولی شبیه صدای اسب نبود  

در این میان ناهید و پسر پنج ساله اش به چادر رفتند ولی نخوابیدند  

ناهید در اجاق ییلاقی چند تکه ای هیزم گذاشت  ,

هیزم ها تر بودند, اتش نمی گرفتند, 

 بالاخره با بدبختی اتشی روشن کردند ,دود تمام چادر را گرفت,  

 

ادامه مطلب ...

پرنده ای که پر زد و رفت

تو را می جویم ,تو را می جویم, 

در لابلای کتابهایم, لای هر برگ از دفتر عمرم 

در میان گل ها و گیاهان ,در میان سبزه ها تو را می جویم 

با یاد تو دوباره جان می گیرم 

انگاه که قلم بر دست می گیرم, انگاه که کتاب برمی دارم به یاد توام 

ره روز و شب را با یاد تو وبه امید تو طی می کنم 

اری اگر تو نبودی به وجود نمی امدم و زندگی نمی کردم 

دین و مذهب و فرهنگ, بی تو معنی ندارد  

دین و مذهب و فرهنگ, انگاه برایم معنی پیدا کرد که تو را جست وجو کردم 

اری دین و مذهب و فرهنگ در تو نهفته است 

می یابم گرد پای سمندت را ولی هرگز سمندت را 

می جویم تو را, ولی هر چه بیشتر می جویم کمتر می یابم 

نه نه تو را هرگز  نمی یابم 

اری خدا را در تو حس می کنم, انگاه که تک ستاره ای را در اسمان  

می بینم یاد توام  

اری تو تک ستاره ی عشقی که عشق را در دل من زنده کردی 

و طلوع روشنایی قلبم تو بودی

ادامه مطلب ...

می توانم

می شکافم اسمان را ,می شکافم زمین را  

اری دنیا در دستان من است 

رنگ دوستان ,رنگ بوستان, رنگ گل ها, رنگ گیاهان,  

طبیعت زیبا, کوههای سرسبز , 

همه وهمه با دستان من به وجود می ایند  

گویا من خوشحالم ,خوشحالتر از همیشه  

چون فکر می کنم انرژی دارم ,اری من انرژی دارم 

سوی یاران ,سو نگاران, سوی دلداران, 

می فرستم نامه ای از بهر یارم  

اری یار دارم, یار من عشق است, درد است 

دردمن, درد عشق است,درد دوری درد جدایی  

حس عجیبی دارم, حس شادی ,حس غربت, حس قربت, حس جدایی, 

دین دارم ,دیندارم, سرکش و مستم ,غرور دارم 

می رسم به انچه می خواهم گر جه یک روز مانده باشد از عمرم  

گر باشد مانعم کوههای عظیم ,صف بکشد دشمن از روبرویم 

محاصره ام کند با استحکامات, تسلیم نمی شوم  

صف ذشمن را می شکافم و عبور می کنم 

من رعدو برقم, هر که اید در رهم دفنش می کنم در گودالی 

نیرویی قوی دارم ,نیرویم از کاینات است, هر چه از کاینات بخواهم به من می دهد

ادامه مطلب ...

دل نوشته

واقعا چقدر زمان کوتاه است

هیچ نمی دانم چگونه می گذرد

فقط می دانم خیلی زود می گذرد

گاهی اوقات شاد و گاهی اوقات غمگین ولی می گذرد

احساسم پایه ی زندگی ام است

عشق را دوست دارم  عاشق شدن را  دوست دارم 

ولی عشق و عاشقی سالم

شخصی را می بینم و چند ماهی با او  می گذرانم 

ولی یک روز از من خداحافظی می کند 

اصلا  جدایی از او برایم سخت نیست

بلکه لذت با او  بودنم  همیشه در دلم می ماند 

هیچگاه او را فراموش نمی کنم

فقط خاطرات خوبش را در دلم حفظ می کنم

ان خاطرات را برای همیشه امانت نگه می دارم

چقدر لذت بخش است خاطرات خوب و ماندنی

احساساتی پاک و سالم

چقدر خوب است  نیت سالم و افکار سالم

واقعا برایم لذت بخش است رابطه ای با 

نیت پاک وپاک و با نیت سالم و سالم

دوستانی را می بینم دیر یا زود با اکثر انها خداحافظی می کنم

ولی خاطرات خوبشان برای همیشه در دلم باقی می ماند

اری دوستانی دارم که همیشه با انهایم

و چقدر  خوب اند دوستان خوب